مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۳۲۲: آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آمده ام که تا به خود گوش کشان کشانمت بی دل و بیخودت کنم در دل و جان نشانمت آمده ام بهار خوش پیش تو ای درخت گل تا که کنار گیرمت خوش خوش و می فشانمت آمده ام که تا تو را جلوه دهم در این سرا همچو دعای عاشقان فوق فلک رسانمت آمده ام که بوسه ای از صنمی ربوده ای بازبده به خوشدلی خواجه که واستانمت گل چه بود که گل تویی ناطق امر قل تویی گر دگری نداندت چون تو منی بدانمت جان و روان من تویی فاتحه خوان من تویی فاتحه شو تو یک سری تا که به دل بخوانمت صید منی شکار من گر چه ز دام جسته ای جانب دام بازرو ور نروی برانمت شیر بگفت مر مرا نادره آهوی برو در پی من چه می دوی تیز که بردرانمت زخم پذیر و پیش رو چون سپر شجاعتی گوش به غیر زه مده تا چو کمان خمانمت از حد خاک تا بشر چند هزار منزلست شهر به شهر بردمت بر سر ره نمانمت هیچ مگو و کف مکن سر مگشای دیگ را نیک بجوش و صبر کن زانک همی پرانمت نی که تو شیرزاده ای در تن آهوی نهان من ز حجاب آهوی یک رهه بگذرانمت گوی منی و می دوی در چوگان حکم من در پی تو همی دوم گر چه که می دوانمت مولانا بلخی