مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۳۰۱: هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب که براق بر در آمد فاذا فرغت فانصب چو طریق بسته بودست و طمع گسسته بودست تو برآ بر آسمان ها بگشا طریق و مذهب نفسی فلک نیاید دو هزار در گشاید چو امیر خاص اقرا به دعا گشاید آن لب سوی بحر رو چو ماهی که بیافت در شاهی چو بگوید او چه خواهی تو بگو الیک ارغب چو صریر تو شنیدم چو قلم به سر دویدم چو به قلب تو رسیدم چه کنم صداع قالب ز سلام خوش سلامان بکشم ز کبر دامان که شدست از سلامت دل و جان ما مطیب ز کف چنین شرابی ز دم چنین خطابی عجب ست اگر بماند به جهان دلی مدب ز غنای حق برسته ز نیاز خود برسته به مشاغل اناالحق شده فانی ملهب بکش آب را از این گل که تو جان آفتابی که نماند روح صافی چو شد او به گل مرکب صلوات بر تو آرم که فزوده باد قربت که به قرب کل گردد همه جزوها مقرب دو جهان ز نفخ صورت چو قیامتست پیشم سوی جان مزلزلست و سوی جسمیان مرتب به سخن مکوش کاین فر ز دلست نی ز گفتن که هنر ز پای یابید و ز دم دید ثعلب مولانا بلخی