مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۲۰۱: شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما ناچار گفتنی ست تمامی ماجرا والله ز دور آدم تا روز رستخیز کوته نگشت و هم نشود این درازنا اما چنین نماید کاینک تمام شد چون ترک گوید اشپو مرد رونده را اشپوی ترک چیست که نزدیک منزلی تا گرمی و جلادت و قوت دهد تو را چون راه رفتنی ست توقف هلاکت ست چونت قنق کند که بیا خرگه اندرآ صاحب مروتی ست که جانش دریغ نیست لیکن گرت بگیرد ماندی در ابتلا بر ترک ظن بد مبر و متهم مکن مستیز همچو هندو بشتاب همرها کان جا در آتش است سه نعل از برای تو وان جا به گوش تست دل خویش و اقربا نگذارد اشتیاق کریمان که آب خوش اندر گلوی تو رود ای یار باوفا گر در عسل نشینی تلخت کنند زود ور با وفا تو جفت شوی گردد آن جفا خاموش باش و راه رو و این یقین بدان سرگشته دارد آب غریبی چو آسیا مولانا بلخی