مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۷۸: میشدی غافل ز اسرار قضا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می شدی غافل ز اسرار قضا زخم خوردی از سلحدار قضا این چه کار افتاد آخر ناگهان این چنین باشد چنین کار قضا هیچ گل دیدی که خندد در جهان کو نشد گرینده از خار قضا هیچ بختی در جهان رونق گرفت کو نشد محبوس و بیمار قضا هیچ کس دزدیده روی عیش دید کو نشد آونگ بر دار قضا هیچ کس را مکر و فن سودی نکرد پیش بازی های مکار قضا این قضا را دوستان خدمت کنند جان کنند از صدق ایثار قضا گر چه صورت مرد جان باقی بماند در عنایت های بسیار قضا جوز بشکست و بمانده مغز روح رفت در حلوا ز انبار قضا آنک سوی نار شد بی مغز بود مغز او پوسید از انکار قضا آنک سوی یار شد مسعود بود مغز جان بگزید و شد یار قضا مولانا بلخی