مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۶۹: رو ترش کن که همه روترشانند این جا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رو ترش کن که همه روترشانند این جا کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا لنگ رو چونک در این کوی همه لنگانند لته بر پای بپیچ و کژ و مژ کن سر و پا زعفران بر رخ خود مال اگر مه رویی روی خوب ار بنمایی بخوری زخم قفا آینه زیر بغل زن چو ببینی زشتی ور نه بدنام کنی آینه را ای مولا تا که هشیاری و با خویش مدارا می کن چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا ساغری چند بخور از کف ساقی وصال چونک بر کار شدی برجه و در رقص درآ گرد آن نقطه چو پرگار همی زن چرخی این چنین چرخ فریضه ست چنین دایره را بازگو آنچ بگفتی که فراموشم شد سلم الله علیک ای مه و مه پاره ما سلم الله علیک ای همه ایام تو خوش سلم الله علیک ای دم یحیی الموتی چشم بد دور از آن رو که چو بربود دلی هیچ سودش نکند چاره و لا حول و لا ما به دریوزه حسن تو ز دور آمده ایم ماه را از رخ پرنور بود جود و سخا ماه بشنود دعای من و کف ها برداشت پیش ماه تو و می گفت مرا نیز مها مه و خورشید و فلک ها و معانی و عقول سوی ما محتشمانند و به سوی تو گدا غیرتت لب بگزید و به دلم گفت خموش دل من تن زد و بنشست و بیفکند لوا مولانا بلخی