مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۵۴: دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را بی بصیرت کی توان دیدن چنین تبریز را هر چه بر افلاک روحانیست از بهر شرف می نهد بر خاک پنهانی جبین تبریز را پا نهادی بر فلک از کبر و نخوت بی درنگ گر به چشم سر بدیدستی زمین تبریز را روح حیوانی تو را و عقل شب کوری دگر با همین دیده دلا بینی همین تبریز را تو اگر اوصاف خواهی هست فردوس برین از صفا و نور سر بنده کمین تبریز را نفس تو عجل سمین و تو مثال سامری چون شناسد دیده عجل سمین تبریز را همچو دریاییست تبریز از جواهر و ز درر چشم درناید دو صد در ثمین تبریز را گر بدان افلاک کاین افلاک گردانست از آن وافروشی هست بر جانت غبین تبریز را گر نه جسمستی تو را من گفتمی بهر مثال جوهرین یا از زمرد یا زرین تبریز را چون همه روحانیون روح قدسی عاجزند چون بدانی تو بدین رای رزین تبریز را چون درختی را نبینی مرغ کی بینی برو پس چه گویم با تو جان جان این تبریز را مولانا بلخی