مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۵۲: دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا مست آمد با یکی جامی پر از صرف صفا جام می می ریخت ره ره زانک مست مست بود خاک ره می گشت مست و پیش او می کوفت پا صد هزاران یوسف از حسنش چو من حیران شده ناله می کردند کی پیدای پنهان تا کجا جان به پیشش در سجود از خاک ره بد بیشتر عقل دیوانه شده نعره زنان که مرحبا جیب ها بشکافته آن خویشتن داران ز عشق دل سبک مانند کاه و روی ها چون کهربا عالمی کرده خرابه از برای یک کرشم وز خمار چشم نرگس عالمی دیگر هبا هوشیاران سر فکنده جمله خود از بیم و ترس پیش او صف ها کشیده بی دعا و بی ثنا و آنک مستان خمار جادوی اویند نیز چون ثنا گویند کز هستی فتادستند جدا من جفاگر بی وفا جستم که هم جامم شود پیش جام او بدیدم مست افتاده وفا ترک و هندو مست و بدمستی همی کردند دوش چون دو خصم خونی ملحد دل دوزخ سزا گه به پای همدگر چون مجرمان معترف می فتادندی به زاری جان سپار و تن فدا باز دست همدگر بگرفته آن هندو و ترک هر دو در رو می فتادند پیش آن مه روی ما یک قدح پر کرد شاه و داد ظاهر آن به ترک وز نهان با یک قدح می گفت هندو را بیا ترک را تاجی به سر کایمان لقب دادم تو را بر رخ هندو نهاده داغ کاین کفرست،ها آن یکی صوفی مقیم صومعه پاکی شده وین مقامر در خراباتی نهاده رخت ها چون پدید آمد ز دور آن فتنه جان های حور جام در کف سکر در سر روی چون شمس الضحی ترس جان در صومعه افتاد زان ترساصنم می کش و زنار بسته صوفیان پارسا وان مقیمان خراباتی از آن دیوانه تر می شکستند خم ها و می فکندند چنگ و نا شور و شر و نفع و ضر و خوف و امن و جان و تن جمله را سیلاب برده می کشاند سوی لا نیم شب چون صبح شد آواز دادند مؤذنان ایها العشاق قوموا و استعدوا للصلا مولانا بلخی