مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۳۷: با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا گوهری باشی و از سنگی فرومانی چرا می کشد هر کرکسی اجزات را هر جانبی چون نه مرداری تو بلک باز جانانی چرا دیده ات را چون نظر از دیده باقی رسید دیده ات شرمین شود از دیده فانی چرا آن که او را کس به نسیه و نقد نستاند به خاک این چنین بیشی کند بر نقده کانی چرا آن سیه جانی که کفر از جان تلخش ننگ داشت زهر ریزد بر تو و تو شهد ایمانی چرا تو چنین لرزان او باشی و او سایه توست آخر او نقشیست جسمانی و تو جانی چرا او همه عیب تو گیرد تا بپوشد عیب خود تو بر او از غیب جان ریزی و می دانی چرا چون در او هستی به بینی گویی آن من نیستم دعوی او چون نبینی گوییش آنی چرا خشم یاران فرع باشد اصلشان عشق نوست از برای خشم فرعی اصل را رانی چرا شه به حق چون شمس تبریزیست ثانی نیستش ناحقی را اصل گویی شاه را ثانی چرا مولانا بلخی