مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۲۲: دیدم رخ خوب گلشنی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیدم رخ خوب گلشنی را آن چشم و چراغ روشنی را آن قبله و سجده گاه جان را آن عشرت و جای ایمنی را دل گفت که جان سپارم آن جا بگذارم هستی و منی را جان هم به سماع اندرآمد آغاز نهاد کف زنی را عقل آمد و گفت من چه گویم این بخت و سعادت سنی را این بوی گلی که کرد چون سرو هر پشت دوتای منحنی را در عشق بدل شود همه چیز ترکی سازند ارمنی را ای جان تو به جان جان رسیدی وی تن بگذاشتی تنی را یاقوت زکات دوست ما راست درویش خورد زر غنی را آن مریم دردمند یابد تازه رطب تر جنی را تا دیده غیر برنیفتد منمای به خلق محسنی را ز ایمان اگرت مراد امنست در عزلت جوی ایمنی را عزلت گه چیست خانه دل در دل خو گیر ساکنی را در خانه دل همی رسانند آن ساغر باقی هنی را خامش کن و فن خامشی گیر بگذار تو لاف پرفنی را زیرا که دلست جای ایمان در دل می دارمؤمنی را مولانا بلخی