مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۱۹: برخیز و صبوح را بیارا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برخیز و صبوح را بیارا پرلخلخه کن کنار ما را پیش آر شراب رنگ آمیز ای ساقی خوب خوب سیما از من پرسید کو چه ساقیست قندست و هزار رطل حلوا آن ساغر پرعقار برریز بر وسوسه محال پیما آن می که چو صعوه زو بنوشد آهنگ کند به صید عنقا زان پیش که دررسد گرانی برجه سبک و میان ما آ می گرد و چو ماه نور می ده حمرا می ده بدان حمیرا ما را همه مست و کف زنان کن وان گاه نظاره کن تماشا در گردش و شیوه های مستان در عربده های در علالا در گردن این فکنده آن دست کان شاه من و حبیب و مولا او نیز ببرده روی چون گل می بوسد یار را کف پا این کیسه گشاده از سخاوت که خرج کنید بی محابا دستار و قبا فکنده آن نیز کاین را به گرو نهید فردا صد مادر و صد پدر ندارد آن مهر که می بجوشد آن جا این می آمد اصول خویشی کز سکر چنین شدند اعدا آن عربده در شراب دنیاست در بزم خدا نباشد آن ها نی شورش و نی قیست و نی جنگ ساقیست و شراب مجلس آرا خاموش که ز سکر نفس کافر می گوید لا اله الا مولانا بلخی