مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۶۹: چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا ز روزن سر درآویزد چو قرص ماه خوش سیما درآید جان فزای من گشاید دست و پای من که دستم بست و پایم هم کف هجران پابرجا بدو گویم به جان تو که بی تو ای حیات جان نه شادم می کند عشرت نه مستم می کند صهبا وگر از ناز او گوید برو از من چه می خواهی ز سودای تو می ترسم که پیوندد به من سودا برم تیغ و کفن پیشش چو قربانی نهم گردن که از من دردسر داری مرا گردن بزن عمدا تو می دانی که من بی تو نخواهم زندگانی را مرا مردن به از هجران به یزدان کاخرج الموتی مرا باور نمی آمد که از بنده تو برگردی همی گفتم اراجیفست و بهتان گفته اعدا تویی جان من و بی جان ندانم زیست من باری تویی چشم من و بی تو ندارم دیده بینا رها کن این سخن ها را بزن مطرب یکی پرده رباب و دف به پیش آور اگر نبود تو را سرنا مولانا بلخی