مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۶۵: ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا ببین این بحر و کشتی ها که بر هم می زنند این جا ببین عذرا و وامق را در آن آتش خلایق را ببین معشوق و عاشق را ببین آن شاه و آن طغرا چو جوهر قلزم اندر شد نه پنهان گشت و نی تر شد ز قلزم آتشی برشد در او هم لا و هم الا چو بی گاهست آهسته چو چشمت هست بربسته مزن لاف و مشو خسته مگو زیر و مگو بالا که سوی عقل کژبینی درآمد از قضا کینی چو مفلوجی چو مسکینی بماند آن عقل هم برجا اگر هستی تو از آدم در این دریا فروکش دم که اینت واجبست ای عم اگر امروز اگر فردا ز بحر این در خجل باشد چه جای آب و گل باشد چه جان و عقل و دل باشد که نبود او کف دریا چه سودا می پزد این دل چه صفرا می کند این جان چه سرگردان همی دارد تو را این عقل کارافزا زهی ابر گهربیزی ز شمس الدین تبریزی زهی امن و شکرریزی میان عالم غوغا مولانا بلخی