مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۴: در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا ابروی او گره نشد گر چه که دید صد خطا چشم گشا و رو نگر جرم بیار و خو نگر خوی چو آب جو نگر جمله طراوت و صفا من ز سلام گرم او آب شدم ز شرم او وز سخنان نرم او آب شوند سنگ ها زهر به پیش او ببر تا کندش به از شکر قهر به پیش او بنه تا کندش همه رضا آب حیات او ببین هیچ مترس از اجل در دو در رضای او هیچ ملرز از قضا سجده کنی به پیش او عزت مسجدت دهد ای که تو خوار گشته ای زیر قدم چو بوریا خواندم امیر عشق را فهم بدین شود تو را چونک تو رهن صورتی صورت توست ره نما از تو دل ار سفر کند با تپش جگر کند بر سر پاست منتظر تا تو بگوییش بیا دل چو کبوتری اگر می بپرد ز بام تو هست خیال بام تو قبله جانش در هوا بام و هوا تویی و بس نیست روی به جز هوس آب حیات جان تویی صورت ها همه سقا دور مرو سفر مجو پیش تو است ماه تو نعره مزن که زیر لب می شنود ز تو دعا می شنود دعای تو می دهدت جواب او کای کر من کری بهل گوش تمام برگشا گر نه حدیث او بدی جان تو آه کی زدی آه بزن که آه تو راه کند سوی خدا چرخ زنان بدان خوشم کآب به بوستان کشم میوه رسد ز آب جان شوره و سنگ و ریگ را باغ چو زرد و خشک شد تا بخورد ز آب جان شاخ شکسته را بگو آب خور و بیازما شب برود بیا به گه تا شنوی حدیث شه شب همه شب مثال مه تا به سحر مشین ز پا مولانا بلخی