مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۳: کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان بر صفت گلبشکر پخت و بپرورد مرا گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم گفت زبون یافت مگر ای سره این مرد مرا ای شه شطرنج فلک مات مرا برد تو را ای ملک آن تخت تو را تخته این نرد مرا تشنه و مستسقی تو گشته ام ای بحر چنانک بحر محیط ار بخورم باشد درخورد مرا حسن غریب تو مرا کرد غریب دو جهان فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا رفتم هنگام خزان سوی رزان دست گزان نوحه گر هجر تو شد هر ورق زرد مرا فتنه عشاق کند آن رخ چون روز تو را شهره آفاق کند این دل شب گرد مرا راست چو شقه علمت رقص کنانم ز هوا بال مرا بازگشا خوش خوش و منورد مرا صبح دم سرد زند از پی خورشید زند از پی خورشید تو است این نفس سرد مرا جزو ز جزوی چو برید از تن تو درد کند جزو من از کل ببرد چون نبود درد مرا بنده آنم که مرا بی گنه آزرده کند چون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرا هر کسکی را هوسی قسم قضا و قدر است عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا اسب سخن بیش مران در ره جان گرد مکن گر چه که خود سرمه جان آمد آن گرد مرا مولانا بلخی