مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۴۱: شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا دوش به هر جا که بدی دانم کامروز ز غم گشته بود همچو دلم مسجد لا حول و لا دوش همی گشتم من تا به سحر ناله کنان بدرک بالصبح بدا هیج نومی و نفی سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو نور کی دیدست که او باشد از سایه جدا گاه بود پهلوی او گاه شود محو در او پهلوی او هست خدا محو در او هست لقا سایه زده دست طلب سخت در آن نور عجب تا چو بکاهد بکشد نور خدایش به خدا شرح جدایی و درآمیختگی سایه و نور لا یتناهی و لئن جئت بضعف مددا نور مسبب بود و هر چه سبب سایه او بی سببی قد جعل الله لکل سببا آینه همدگر افتاد مسبب و سبب هر کی نه چون آینه گشتست ندید آینه را مولانا بلخی