مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف الف تا خ
غزل شمارهٔ ۱۶: ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا ای عیسی پنهان شده بر طارم مینا بیا از هجر روزم قیر شد دل چون کمان بد تیر شد یعقوب مسکین پیر شد ای یوسف برنا بیا ای موسی عمران که در سینه چه سیناهاستت گاوی خدایی می کند از سینه سینا بیا رخ زعفران رنگ آمدم خم داده چون چنگ آمدم در گور تن تنگ آمدم ای جان باپهنا بیا چشم محمد با نمت واشوق گفته در غمت زان طره ای اندرهمت ای سر ارسلنا بیا خورشید پیشت چون شفق ای برده از شاهان سبق ای دیده بینا به حق وی سینه دانا بیا ای جان تو و جان ها چو تن بی جان چه ارزد خود بدن دل داده ام دیر است من تا جان دهم جانا بیا تا برده ای دل را گرو شد کشت جانم در درو اول تو ای دردا برو و آخر تو درمانا بیا ای تو دوا و چاره ام نور دل صدپاره ام اندر دل بیچاره ام چون غیر تو شد لا بیا نشناختم قدر تو من تا چرخ می گوید ز فن دی بر دلش تیری بزن دی بر سرش خارا بیا ای قاب قوس مرتبت وان دولت بامکرمت کس نیست شاها محرمت در قرب او ادنی بیا ای خسرو مه وش بیا ای خوشتر از صد خوش بیا ای آب و ای آتش بیا ای در و ای دریا بیا مخدوم جانم شمس دین از جاهت ای روح الامین تبریز چون عرش مکین از مسجد اقصی بیا مولانا بلخی