مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر ششم
بخش ۱۴۰ - مثل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنچنان که گفت مادر بچه را گر خیالی آیدت در شب فرا یا بگورستان و جای سهمگین تو خیالی بینی اسود پر ز کین دل قوی دار و بکن حمله برو او بگرداند ز تو در حال رو گفت کودک آن خیال دیووش گر بدو این گفته باشد مادرش حمله آرم افتد اندر گردنم ز امر مادر پس من آنگه چون کنم تو همی آموزیم که چست ایست آن خیال زشت را هم مادریست دیو و مردم را ملقن آن یکیست غالب از وی گردد ار خصم اندکیست تا کدامین سوی باشد آن یواش الله الله رو تو هم زان سوی باش گفت اگر از مکر ناید در کلام حیله را دانسته باشد آن همام سر او را چون شناسی راست گو گفت من خامش نشینم پیش او صبر را سلم کنم سوی درج تا بر آیم صبر مفتاح الفرج ور بجوشد در حضورش از دلم منطقی بیرون ازین شادی و غم من بدانم کو فرستاد آن بمن از ضمیر چون سهیل اندر یمن در دل من آن سخن زان میمنه ست زانک از دل جانب دل روزنه ست مولانا بلخی