مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر ششم
بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شنیدی بعضی اوصاف بلال بشنو اکنون قصهٔ ضعف هلال از بلال او بیش بود اندر روش خوی بد را بیش کرده بد کشش نه چو تو پس رو که هر دم پس تری سوی سنگی می روی از گوهری آن چنان کان خواجه را مهمان رسید خواجه از ایام و سالش بر رسید گفت عمرت چند سالست ای پسر بازگو و در مدزد و بر شمر گفت هجده هفده یا خود شانزده یا که پانزده ای برادرخوانده گفت واپس واپس ای خیره سرت باز می رو تا بکس مادرت مولانا بلخی