مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۱۱۹ - دانستن شیخ ضمیر سایل را بی گفتن و دانستن قدر وام وامداران بی گفتن کی نشان آن باشد کی اخرج به صفاتی الی خلقی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حاجت خود گر نگفتی آن فقیر او بدادی و بدانستی ضمیر آنچ در دل داشتی آن پشت خم قدر آن دادی بدو نه بیش و کم پس بگفتندی چه دانستی که او این قدر اندیشه دارد ای عمو او بگفتی خانهٔ دل خلوتست خالی از کدیه مثال جنتست اندرو جز عشق یزدان کار نیست جز خیال وصل او دیار نیست خانه را من روفتم از نیک و بد خانه ام پرست از عشق احد هرچه بینم اندرو غیر خدا آن من نبود بود عکس گدا گر در آبی نخل یا عرجون نمود جز ز عکس نخلهٔ بیرون نبود در تگ آب ار ببینی صورتی عکس بیرون باشد آن نقش ای فتی لیک تا آب از قذی خالی شدن تنقیه شرطست در جوی بدن تا نماند تیرگی و خس درو تا امین گردد نماید عکس رو جز گلابه در تنت کو ای مقل آب صافی کن ز گل ای خصم دل تو بر آنی هر دمی کز خواب و خور خاک ریزی اندرین جو بیشتر مولانا بلخی