مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۱۰۲ - جواب گفتن خر روباه را کی توکل بهترین کسبهاست کی هر کسبی محتاجست به توکل کی ای خدا این کار مرا راست آر و دعا متضمن توکلست و توکل کسبی است کی به هیچ کسبی دیگر محتاج نیست الی آخره
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت من به از توکل بر ربی می ندانم در دو عالم مکسبی کسب شکرش را نمی دانم ندید تا کشد رزق خدا رزق و مزید بحثشان بسیار شد اندر خطاب مانده گشتند از سؤال و از جواب بعد از آن گفتش بدان در مملکه نهی لا تلقوا بایدی تهلکه صبر در صحرای خشک و سنگ لاخ احمقی باشد جهان حق فراخ نقل کن زینجا به سوی مرغزار می چر آنجا سبزه گرد جویبار مرغزاری سبز مانند جنان سبزه رسته اندر آنجا تا میان خرم آن حیوان که او آنجا شود اشتر اندر سبزه ناپیدا شود هر طرف در وی یکی چشمهٔ روان اندرو حیوان مرفه در امان از خری او را نمی گفت ای لعین تو از آن جایی چرا زاری چنین کو نشاط و فربهی و فر تو چیست این لاغر تن مضطر تو شرح روضه گر دروغ و زور نیست پس چرا چشمت ازو مخمور نیست این گدا چشمی و این نادیدگی از گدایی تست نه از بگلربگی چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک ور تو ناف آهویی کو بوی مشک زانک می گویی و شرحش می کنی چون نشانی در تو نامد ای سنی مولانا بلخی