مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۹۴ - تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل این بسیارست والله الهادی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قطب شیر و صید کردن کار او باقیان این خلق باقی خوار او تا توانی در رضای قطب کوش تا قوی گردد کند صید وحوش چو برنجد بی نوا مانند خلق کز کف عقلست جمله رزق حلق زانک وجد حلق باقی خورد اوست این نگه دار ار دل تو صیدجوست او چو عقل و خلق چون اعضا و تن بستهٔ عقلست تدبیر بدن ضعف قطب از تن بود از روح نی ضعف در کشتی بود در نوح نی قطب آن باشد که گرد خود تند گردش افلاک گرد او بود یاریی ده در مرمهٔ کشتی اش گر غلام خاص و بنده گشتی اش یاریت در تو فزاید نه اندرو گفت حق ان تنصروا الله تنصروا هم چو روبه صید گیر و کن فداش تا عوض گیری هزاران صید بیش روبهانه باشد آن صید مرید مرده گیرد صید کفتار مرید مرده پیش او کشی زنده شود چرک در پالیز روینده شود گفت روبه شیر را خدمت کنم حیله ها سازم ز عقلش بر کنم حیله و افسونگری کار منست کار من دستان و از ره بردنست از سر که جانب جو می شتافت آن خر مسکین لاغر را بیافت پس سلام گرم کرد و پیش رفت پیش آن ساده دل درویش رفت گفت چونی اندرین صحرای خشک در میان سنگ لاخ و جای خشک گفت خر گر در غمم گر در ارم قسمتم حق کرد من زان شاکرم شکر گویم دوست را در خیر و شر زانک هست اندر قضا از بد بتر چونک قسام اوست کفر آمد گله صبر باید صبر مفتاح الصله غیر حق جمله عدواند اوست دوست با عدو از دوست شکوت کی نکوست تا دهد دوغم نخواهم انگبین زانک هر نعمت غمی دارد قرین مولانا بلخی