مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۶۳ - بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست همچون داد خلقان کی آن را قابلیت باید زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث عطا صفت حق است و قابلیت صفت مخلوق و قدیم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چارهٔ آن دل عطای مبدلیست داد او را قابلیت شرط نیست بلک شرط قابلیت داد اوست داد لب و قابلیت هست پوست اینک موسی را عصا ثعبان شود هم چو خورشیدی کفش رخشان شود صد هزاران معجزات انبیا که آن نگنجد در ضمیر و عقل ما نیست از اسباب تصریف خداست نیستها را قابلیت از کجاست قابلی گر شرط فعل حق بدی هیچ معدومی به هستی نامدی سنتی بنهاد و اسباب و طرق طالبان را زیر این ازرق تتق بیشتر احوال بر سنت رود گاه قدرت خارق سنت شود سنت و عادت نهاده با مزه باز کرده خرق عادت معجزه بی سبب گر عز به ما موصول نیست قدرت از عزل سبب معزول نیست ای گرفتار سبب بیرون مپر لیک عزل آن مسبب ظن مبر هر چه خواهد آن مسبب آورد قدرت مطلق سببها بر درد لیک اغلب بر سبب راند نفاذ تا بداند طالبی جستن مراد چون سبب نبود چه ره جوید مرید پس سبب در راه می باید بدید این سببها بر نظرها پرده هاست که نه هر دیدار صنعش را سزاست دیده ای باید سبب سوراخ کن تا حجب را بر کند از بیخ و بن تا مسبب بیند اندر لامکان هرزه داند جهد و اکساب و دکان از مسبب می رسد هر خیر و شر نیست اسباب و وسایط ای پدر جز خیالی منعقد بر شاه راه تا بماند دور غفلت چند گاه مولانا بلخی