مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۳۹ - قصهٔ محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنهٔ آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بندهٔ خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الاسلام بدا غریبا و سیعود غریبا فطوبی للغرباء صدق رسول الله
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آهوی را کرد صیادی شکار اندر آخر کردش آن بی زینهار آخری را پر ز گاوان و خران حبس آهو کرد چون استمگران آهو از وحشت به هر سو می گریخت او به پیش آن خران شب کاه ریخت از مجاعت و اشتها هر گاو و خر کاه را می خورد خوشتر از شکر گاه آهو می رمید از سو به سو گه ز دود و گرد که می تافت رو هرکرا با ضد خود بگذاشتند آن عقوبت را چو مرگ انگاشتند تا سلیمان گفت که آن هدهد اگر هجر را عذری نگوید معتبر بکشمش یا خود دهم او را عذاب یک عذاب سخت بیرون از حساب هان کدامست آن عذاب این معتمد در قفس بودن به غیر جنس خود زین بدن اندر عذابی ای بشر مرغ روحت بسته با جنسی دگر روح بازست و طبایع زاغها دارد از زاغان و چغدان داغها او بمانده در میانشان زارزار هم چو بوبکری به شهر سبزوار آهوی را کرد صیادی شکار اندر آخر کردش آن بی زینهار آخری را پر ز گاوان و خران حبس آهو کرد چون استمگران آهو از وحشت به هر سو می گریخت او به پیش آن خران شب کاه ریخت از مجاعت و اشتها هر گاو و خر کاه را می خورد خوشتر از شکر گاه آهو می رمید از سو به سو گه ز دود و گرد که می تافت رو هرکرا با ضد خود بگذاشتند آن عقوبت را چو مرگ انگاشتند تا سلیمان گفت که آن هدهد اگر هجر را عذری نگوید معتبر بکشمش یا خود دهم او را عذاب یک عذاب سخت بیرون از حساب هان کدامست آن عذاب این معتمد در قفس بودن به غیر جنس خود زین بدن اندر عذابی ای بشر مرغ روحت بسته با جنسی دگر روح بازست و طبایع زاغها دارد از زاغان و چغدان داغها او بمانده در میانشان زارزار هم چو بوبکری به شهر سبزوار مولانا بلخی