مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۳۳ - بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پس هنر آمد هلاکت خام را کز پی دانه نبیند دام را اختیار آن را نکو باشد که او مالک خود باشد اندر اتقوا چون نباشد حفظ و تقوی زینهار دور کن آلت بینداز اختیار جلوه گاه و اختیارم آن پرست بر کنم پر را که در قصد سرست نیست انگارد پر خود را صبور تا پرش در نفکند در شر و شور پس زیانش نیست پر گو بر مکن گر رسد تیری به پیش آرد مجن لیک بر من پر زیبا دشمنیست چونک از جلوه گری صبریم نیست گر بدی صبر و حفاظم راه بر بر فزودی ز اختیارم کر و فر هم چو طفلم یا چو مست اندر فتن نیست لایق تیغ اندر دست من گر مرا عقلی بدی و منزجر تیغ اندر دست من بودی ظفر عقل باید نورده چون آفتاب تا زند تیغی که نبود جز صواب چون ندارم عقل تابان و صلاح پس چرا در چاه نندازم سلاح در چه اندازم کنون تیغ و مجن کین سلاح خصم من خواهد شدن چون ندارم زور و یاری و سند تیغم او بستاند و بر من زند رغم این نفس وقیحه خوی را که نپوشد رو خراشم روی را تا شود کم این جمال و این کمال چون نماند رو کم افتم در وبال چون بدین نیت خراشم بزه نیست که به زخم این روی را پوشیدنیست گر دلم خوی ستیری داشتی روی خوبم جز صفا نفراشتی چون ندیدم زور و فرهنگ و صلاح خصم دیدم زود بشکستم سلاح تا نگردد تیغ من او را کمال تا نگردد خنجرم بر من وبال می گریزم تا رگم جنبان بود کی فرار از خویشتن آسان بود آنک از غیری بود او را فرار چون ازو ببرید گیرد او قرار من که خصمم هم منم اندر گریز تا ابد کار من آمد خیزخیز نه به هندست آمن و نه در ختن آنک خصم اوست سایهٔ خویشتن مولانا بلخی