مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۱۱ - در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بیآنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آننور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بیفعل عارف و بیقول عارف افزون از آنک به قول و فعل او ظاهر شود چنانک آفتاب بلند شود بانگ خروس و اعلام مذن و علامات دیگر حاجت نیاید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
لیک نور سالکی کز حد گذشت نور او پر شد بیابانها و دشت شاهدی اش فارغ آمد از شهود وز تکلفها و جانبازی و جود نور آن گوهر چو بیرون تافتست زین تسلسها فراغت یافتست پس مجو از وی گواه فعل و گفت که ازو هر دو جهان چون گل شکفت این گواهی چیست اظهار نهان خواه قول و خواه فعل و غیر آن که عرض اظهار سر جوهرست وصف باقی وین عرض بر معبرست این نشان زر نماند بر محک زر بماند نیک نام و بی ز شک این صلات و این جهاد و این صیام هم نماند جان بماند نیک نام جان چنین افعال و اقوالی نمود بر محک امر جوهر را بسود که اعتقادم راستست اینک گواه لیک هست اندر گواهان اشتباه تزکیه باید گواهان را بدان تزکیش صدقی که موقوفی بدان حفظ لفظ اندر گواه قولیست حفظ عهد اندر گواه فعلیست گر گواه قول کژ گوید ردست ور گواه فعل کژ پوید ردست قول و فعل بی تناقض بایدت تا قبول اندر زمان بیش آیدت سعیکم شتی تناقض اندرید روز می دوزید شب بر می درید پس گواهی با تناقض کی شنود یا مگر حلمی کند از لطف خود فعل و قول اظهار سرست و ضمیر هر دو پیدا می کند سر ستیر چون گواهت تزکیه شد شد قبول ورنه محبوس است اندر مول مول تا تو بستیزی ستیزند ای حرون فانتظرهم انهم منتظرون مولانا بلخی