مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۶ - نواختن مصطفی علیهالسلام آن عرب مهمان را و تسکین دادن او را از اضطراب و گریه و نوحه کی بر خود میکرد در خجالت و ندامت و آتش نومیدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این سخن پایان ندارد آن عرب ماند از الطاف آن شه در عجب خواست دیوانه شدن عقلش رمید دست عقل مصطفی بازش کشید گفت این سو آ بیامد آنچنان که کسی برخیزد از خواب گران گفت این سو آ مکن هین با خود آ که ازین سو هست با تو کارها آب بر رو زد در آمد در سخن کای شهید حق شهادت عرضه کن تا گواهی بدهم و بیرون شوم سیرم از هستی در آن هامون شوم ما درین دهلیز قاضی قضا بهر دعوی الستیم و بلی که بلی گفتیم و آن را ز امتحان فعل و قول ما شهودست و بیان از چه در دهلیز قاضی ای گواه حبس باشی ده شهادت از پگاه زان بخواندندت بدین جا تا که تو آن گواهی بدهی و ناری عتو از لجاج خویشتن بنشسته ای اندرین تنگی کف و لب بسته ای تا بندهی آن گواهی ای شهید تو ازین دهلیز کی خواهی رهید یک زمان کارست بگزار و بتاز کار کوته را مکن بر خود دراز خواه در صد سال خواهی یک زمان این امانت واگزار و وا رهان مولانا بلخی