مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر پنجم
بخش ۴ - در حجره گشادن مصطفی علیهالسلام بر مهمان و خود را پنهان کردن تا او خیال گشاینده را نبیند و خجل شود و گستاخ بیرون رود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مصطفی صبح آمد و در را گشاد صبح آن گمراه را او راه داد در گشاد و گشت پنهان مصطفی تا نگردد شرمسار آن مبتلا تا برون آید رود گستاخ او تا نبیند درگشا را پشت و رو یا نهان شد در پس چیزی و یا از ویش پوشید دامان خدا صبغة الله گاه پوشیده کند پردهٔ بی چون بر آن ناظر تند تا نبیند خصم را پهلوی خویش قدرت یزدان از آن بیشست بیش مصطفی می دید احوال شبش لیک مانع بود فرمان ربش تا که پیش از خبط بگشاید رهی تا نیفتد زان فضیحت در چهی لیک حکمت بود و امر آسمان تا ببیند خویشتن را او چنان بس عداوتها که آن یاری بود بس خرابیها که معماری بود جامه خواب پر حدث را یک فضول قاصدا آورد در پیش رسول که چنین کردست مهمانت ببین خنده ای زد رحمةللعالمین که بیار آن مطهره اینجا به پیش تا بشویم جمله را با دست خویش هر کسی می جست کز بهر خدا جان ما و جسم ما قربان ترا ما بشوییم این حدث را تو بهل کار دستست این نمط نه کار دل ای لعمرک مر ترا حق عمر خواند پس خلیفه کرد و بر کرسی نشاند ما برای خدمت تو می زییم چون تو خدمت می کنی پس ما چه ایم گفت آن دانم و لیک این ساعتیست که درین شستن بخویشم حکمتیست منتظر بودند کین قول نبیست تا پدید آید که این اسرار چیست او به جد می شست آن احداث را خاص ز امر حق نه تقلید و ریا که دلش می گفت کین را تو بشو که درین جا هست حکمت تو بتو مولانا بلخی