مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر چهارم
بخش ۷۸ - جواب گفتن مصطفی علیهالسلام اعتراض کننده را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در حضور مصطفای قندخو چون ز حد برد آن عرب از گفت و گو آن شه والنجم و سلطان عبس لب گزید آن سرد دم را گفت بس دست می زند بهر منعش بر دهان چند گویی پیش دانای نهان پیش بینا برده ای سرگین خشک که بخر این را به جای ناف مشک بعر را ای گنده مغز گنده مخ زیر بینی بنهی و گویی که اخ اخ اخی برداشتی ای گیج گاج تا که کالای بدت یابد رواج تا فریبی آن مشام پاک را آن چریدهٔ گلشن افلاک را حلم او خود را اگر چه گول ساخت خویشتن را اندکی باید شناخت دیگ را گر باز ماند امشب دهن گربه را هم شرم باید داشتن خویشتن گر خفته کرد آن خوب فر سخت بیدارست دستارش مبر چند گویی ای لجوج بی صفا این فسون دیو پیش مصطفی صد هزاران حلم دارند این گروه هر یکی حلمی از آنها صد چو کوه حلمشان بیدار را ابله کند زیرک صد چشم را گمره کند حلمشان هم چون شراب خوب نغز نغز نغزک بر رود بالای مغز مست را بین زان شراب پرشگفت هم چو فرزین مست کژ رفتن گرفت مرد برنا زان شراب زودگیر در میان راه می افتد چو پیر خاصه این باده که از خم بلی است نه میی که مستی او یکشبیست آنک آن اصحاب کهف از نقل و نقل سیصد و نه سال گم کردند عقل زان زنان مصر جامی خورده اند دستها را شرحه شرحه کرده اند ساحران هم سکر موسی داشتند دار را دلدار می انگاشتند جعفر طیار زان می بود مست زان گرو می کرد بی خود پا و دست مولانا بلخی