مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر چهارم
بخش ۵۳ - بیان آنک حصول علم و مال و جاه بدگوهران را فضیحت اوست و چون شمشیریست کی افتادست به دست راهزن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدگهر را علم و فن آموختن دادن تیغی به دست راه زن تیغ دادن در کف زنگی مست به که آید علم ناکس را به دست علم و مال و منصب و جاه و قران فتنه آمد در کف بدگوهران پس غزا زین فرض شد بر مؤمنان تا ستانند از کف مجنون سنان جان او مجنون تنش شمشیر او واستان شمشیر را زان زشت خو آنچ منصب می کند با جاهلان از فضیحت کی کند صد ارسلان عیب او مخفیست چون آلت بیافت مارش از سوراخ بر صحرا شتافت جمله صحرا مار و کزدم پر شود چونک جاهل شاه حکم مر شود مال و منصب ناکسی که آرد به دست طالب رسوایی خویش او شدست یا کند بخل و عطاها کم دهد یا سخا آرد بنا موضع نهد شاه را در خانهٔ بیذق نهد این چنین باشد عطا که احمق دهد حکم چون در دست گمراهی فتاد جاه پندارید در چاهی فتاد راه نمی داند قلاووزی کند جان زشت او جهان سوزی کند طفل راه فقر چون پیری گرفت پی روان را غول ادباری گرفت که بیا تا ماه بنمایم ترا ماه را هرگز ندید آن بی صفا چون نمایی چون ندیدستی به عمر عکس مه در آب هم ای خام غمر احمقان سرور شدستند و ز بیم عاقلان سرها کشیده در گلیم مولانا بلخی