مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر چهارم
بخش ۴۵ - قصهٔ شاعر و صله دادن شاه و مضاعف کردن آن وزیر بوالحسن نام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شاعری آورد شعری پیش شاه بر امید خلعت و اکرام و جاه شاه مکرم بود فرمودش هزار از زر سرخ و کرامات و نثار پس وزیرش گفت کین اندک بود ده هزارش هدیه وا ده تا رود از چنو شاعر نس از تو بحردست ده هزاری که بگفتم اندکست فقه گفت آن شاه را و فلسفه تا برآمد عشر خرمن از کفه ده هزارش داد و خلعت درخورش خانهٔ شکر و ثنا گشت آن سرش پس تفحص کرد کین سعی کی بود شاه را اهلیت من کی نمود پس بگفتندش فلان الدین وزیر آن حسن نام و حسن خلق و ضمیر در ثنای او یکی شعری دراز بر نبشت و سوی خانه رفت باز بی زبان و لب همان نعمای شاه مدح شه می کرد و خلعتهای شاه مولانا بلخی