مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۷۷ - مسلهٔ فنا و بقای درویش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت قایل در جهان درویش نیست ور بود درویش آن درویش نیست هست از روی بقای ذات او نیست گشته وصف او در وصف هو چون زبانهٔ شمع پیش آفتاب نیست باشد هست باشد در حساب هست باشد ذات او تا تو اگر بر نهی پنبه بسوزد زان شرر نیست باشد روشنی ندهد ترا کرده باشد آفتاب او را فنا در دو صد من شهد یک اوقیه خل چون در افکندی و در وی گشت حل نیست باشد طعم خل چون می چشی هست اوقیه فزون چون برکشی پیش شیری آهوی بیهوش شد هستی اش در هست او روپوش شد این قیاس ناقصان بر کار رب جوشش عشقست نه از ترک ادب نبض عاشق بی ادب بر می جهد خویش را در کفهٔ شه می نهد بی ادب تر نیست کس زو در جهان با ادب تر نیست کس زو در نهان هم بنسبت دان وفاق ای منتجب این دو ضد با ادب با بی ادب بی ادب باشد چو ظاهر بنگری که بود دعوی عشقش هم سری چون به باطن بنگری دعوی کجاست او و دعوی پیش آن سلطان فناست مات زید زید اگر فاعل بود لیک فاعل نیست کو عاطل بود او ز روی لفظ نحوی فاعلست ورنه او مفعول و موتش قاتلست فاعل چه کو چنان مقهور شد فاعلیها جمله از وی دور شد مولانا بلخی