مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۶۹ - حکمت ویران شدن تن به مرگ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
من چو آدم بودم اول حبس کرب پر شد اکنون نسل جانم شرق و غرب من گدا بودم درین خانه چو چاه شاه گشتم قصر باید بهر شاه قصرها خود مر شهان را مانسست مرده را خانه و مکان گوری بسست انبیا را تنگ آمد این جهان چون شهان رفتند اندر لامکان مردگان را این جهان بنمود فر ظاهرش زفت و به معنی تنگ بر گر نبودی تنگ این افغان ز چیست چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست در زمان خواب چون آزاد شد زان مکان بنگر که جان چون شاد شد ظالم از ظلم طبیعت باز رست مرد زندانی ز فکر حبس جست این زمین و آسمان بس فراخ سخت تنگ آمد به هنگام مناخ جسم بند آمد فراخ وسخت تنگ خندهٔ او گریه فخرش جمله ننگ مولانا بلخی