مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۶۱ - دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون شنید اینها دوان شد تیز و تفت بر در موسی کلیم الله رفت رو همی مالید در خاک او ز بیم که مرا فریاد رس زین ای کلیم گفت رو بفروش خود را و بره چونک استا گشته ای بر جه ز چه بر مسلمانان زیان انداز تو کیسه و همیانها را کن دوتو من درون خشت دیدم این قضا که در آیینه عیان شد مر ترا عاقل اول بیند آخر را بدل اندر آخر بیند از دانش مقل باز زاری کرد کای نیکوخصال مر مرا در سر مزن در رو ممال از من آن آمد که بودم ناسزا ناسزایم را تو ده حسن الجزا گفت تیری جست از شست ای پسر نیست سنت کید آن واپس به سر لیک در خواهم ز نیکوداوری تا که ایمان آن زمان با خود بری چونک ایمان برده باشی زنده ای چونک با ایمان روی پاینده ای هم در آن دم حال بر خواجه بگشت تا دلش شوریده و آوردند طشت شورش مرگست نه هیضهٔ طعام قی چه سودت دارد ای بدبخت خام چار کس بردند تا سوی وثاق ساق می مالید او بر پشت ساق پند موسی نشنوی شوخی کنی خویشتن بر تیغ پولادی زنی شرم ناید تیغ را از جان تو آن تست این ای برادر آن تو مولانا بلخی