مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسیوار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هم از آن ده یک زنی از کافران سوی پیغامبر دوان شد ز امتحان پیش پیغامبر در آمد با خمار کودکی دو ماه زن را بر کنار گفت کودک سلم الله علیک یا رسول الله قد جئنا الیک مادرش از خشم گفتش هی خموش کیت افکند این شهادت را بگوش این کیت آموخت ای طفل صغیر که زبانت گشت در طفلی جریر گفت حق آموخت آنگه جبرئیل در بیان با جبرئیلم من رسیل گفت کو گفتا که بالای سرت می نبینی کن به بالا منظرت ایستاده بر سر تو جبرئیل مر مرا گشته به صد گونه دلیل گفت می بینی تو گفتا که بلی بر سرت تابان چو بدری کاملی می بیاموزد مرا وصف رسول زان علوم می رهاند زین سفول پس رسولش گفت ای طفل رضیع چیست نامت باز گو و شو مطیع گفت نامم پیش حق عبدالعزیز عبد عزی پیش این یک مشت حیز من ز عزی پاک و بیزار و بری حق آنک دادت این پیغامبری کودک دو ماهه همچون ماه بدر درس بالغ گفته چون اصحاب صدر پس حنوط آن دم ز جنت در رسید تا دماغ طفل و مادر بو کشید هر دو می گفتند کز خوف سقوط جان سپردن به برین بوی حنوط آن کسی را کش معرف حق بود جامد و نامیش صد صدق زند آنکسی را کش خدا حافظ بود مرغ و ماهی مر ورا حارس شود مولانا بلخی