مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۷۶ - حکایت استر پیش شتر کی من بسیار در رو میافتم و تو نمیافتی الا به نادر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفت استر با شتر کای خوش رفیق در فراز و شیب و در راه دقیق تو نه آیی در سر و خوش می روی من همی آیم بسر در چون غوی من همی افتم برو در هر دمی خواه در خشکی و خواه اندر نمی این سبب را باز گو با من که چیست تا بدانم من که چون باید بزیست گفت چشم من ز تو روشن ترست بعد از آن هم از بلندی ناظرست چون برآیم بر سرکوه بلند آخر عقبه ببینم هوشمند پس همه پستی و بالایی راه دیده ام را وا نماید هم اله هر قدم من از سر بینش نهم از عثار و اوفتادن وا رهم تو ببینی پیش خود یک دو سه گام دانه بینی و نبینی رنج دام یستوی الاعمی لدیکم والبصیر فی المقام و النزول والمسیر چون جنین را در شکم حق جان دهد جذب اجزا در مزاج او نهد از خورش او جذب اجزا می کند تار و پود جسم خود را می تند تا چهل سالش بجذب جزوها حق حریصش کرده باشد در نما جذب اجزا روح را تعلیم کرد چون نداند جذب اجزا شاه فرد جامع این ذره ها خورشید بود بی غذا اجزات را داند ربود آن زمانی که در آیی تو ز خواب هوش و حس رفته را خواند شتاب تا بدانی کان ازو غایب نشد باز آید چون بفرماید که عد مولانا بلخی