مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۷۴ - کرامات شیخ اقطع و زنبیل بافتن او بدو دست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در عریش او را یکی زایر بیافت کو بهر دو دست می زنبیل بافت گفت او را ای عدو جان خویش در عریشم آمده سر کرده پیش این چراکردی شتاب اندر سباق گفت از افراط مهر و اشتیاق پس تبسم کرد و گفت اکنون بیا لیک مخفی دار این را ای کیا تا نمیرم من مگو این با کسی نه قرینی نه حبیبی نه خسی بعد از آن قومی دگر از روزنش مطلع گشتند بر بافیدنش گفت حکمت را تو دانی کردگار من کنم پنهان تو کردی آشکار آمد الهامش که یکچندی بدند که درین غم بر تو منکر می شدند که مگر سالوس بود او در طریق که خدا رسواش کرد اندر فریق من نخواهم کان رمه کافر شوند در ضلالت در گمان بد روند این کرامت را بکردیم آشکار که دهیمت دست اندر وقت کار تا که آن بیچارگان بد گمان رد نگردند از جناب آسمان من ترا بی این کرامتها ز پیش خود تسلی دادمی از ذات خویش این کرامت بهر ایشان دادمت وین چراغ از بهر آن بنهادمت تو از آن بگذشته ای کز مرگ تن ترسی وز تفریق اجزای بدن وهم تفریق سر و پا از تو رفت دفع وهم اسپر رسیدت نیک زفت مولانا بلخی