مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۶۸ - حکایت آن درویش کی در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درین منقبت کی انا جلیس من ذکرنی و انیس من استانس بی گر با همهای چو بی منی بی همهای ور بی همهای چو با منی با همهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود درویشی بکهساری مقیم خلوت او را بود هم خواب و ندیم چون ز خالق می رسید او را شمول بود از انفاس مرد و زن ملول همچنانک سهل شد ما را حضر سهل شد هم قوم دیگر را سفر آنچنانک عاشقی بر سروری عاشقست آن خواجه بر آهنگری هر کسی را بهر کاری ساختند میل آن را در دلش انداختند دست و پا بی میل جنبان کی شود خار وخس بی آب و بادی کی رود گر ببینی میل خود سوی سما پر دولت بر گشا همچون هما ور ببینی میل خود سوی زمین نوحه می کن هیچ منشین از حنین عاقلان خود نوحه ها پیشین کنند جاهلان آخر بسر بر می زنند ز ابتدای کار آخر را ببین تا نباشی تو پشیمان یوم دین مولانا بلخی