مولانا بلخی
مثنوی معنوی دفتر سوم
بخش ۴۵ - خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسیدن از روان پدر حقیقت موسی علیه السلام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بعد از آن گفتند ای مادر بیا گور بابا کو تو ما را ره نما بردشان بر گور او بنمود راه پس سه روزه داشتند از بهر شاه بعد از آن گفتند ای بابا به ما شاه پیغامی فرستاد از وجا که دو مرد او را به تنگ آورده اند آب رویش پیش لشکر برده اند نیست با ایشان سلاح و لشکری جز عصا و در عصا شور و شری تو جهان راستان در رفته ای گرچه در صورت به خاکی خفته ای آن اگر سحرست ما را ده خبر ور خدایی باشد ای جان پدر هم خبر ده تا که ما سجده کنیم خویشتن بر کیمیایی بر زنیم ناامیدانیم و اومیدی رسید راندگانیم و کرم ما را کشید مولانا بلخی