محمود شبستری
حقّ الیقین فی معرفة رب العالمین
باب هفتم در حکمت تکلیف و جبر و قدر و سلوک: حقیقت- حکمت تکلیف اظهار هستی است به ظهور عجز غیر ...
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
حقیقت- حکمت تکلیف اظهار هستی است به ظهور عجز غیر و اضطرار به عبادت و تعظیم ذات معبود حقیقی، و غایت آنست که حصه عدمیت ممکن که عبدیت است از حصۀ الهیت که وجود است ممتاز گردد، و این بود معنی: ما عبدناک حق عبادتک. ما عرفناک حق معرفتک، و ما قدروا اللّه حق قدره. حقیقت- حکمت از ابتلای انبیاء و اولیاء تحقق اضطرار مذکور است، و ظهور فنای وجود مجازی که تعین است علی ماهو علیه کان. و از این سبب در کلام مجید آیت اصطفا و اجتبا و غفران انبیا بعد از التجا و ندای ایشان ذکر فرمود. چنانچه درحق آدم (ع): و عصی آدم ربه فغوی، ثم اجتباه فتاب علیه، و در حق نوح (ع): ولقد نادانا نوح فلنعم المجیبون ونجیناه و اهله من الکرب العظیم و در حق ابراهیم (ع): فلما جن علیه اللیل رای کوکبا و الذی اطمع ان یغفرلی خطیئتی یوم الدین، و در حق داود (ع): انما فتناه فاستغفر ربه و خر راکعا و اناب، فغفرناله و درحق سلیمان (ع): و القینا علی کرسیه جسدا ثم اناب، قال رب اغفرلی وهب لی ملکا لاینبغی لاحد من بعدی انک انت الوهاب فسخرنا له الریح. و در حق یونس (ع): فنادی فی الظلمات ان لااله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین، فاستجبنا له. و در حق ایوب (ع): اذنادی ربه انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین. و در حق موسی (ع): قال رب انی ظلمت نفسی فاغفر لی فغفرله. و درحق محمد مصطفی صلی اللّه علیه وسلم: و تخفی نفسک ما اللّه مبدیه و استغفر لذنبک و وضعنا عنک وزرک و اذا جاء نصر اللّه السورة، و توبوا الی اللّه جمیعا، ایه المؤمنون لعلکم تفلحون. حقیقت- از بحثهای سابق محقق شد که وجه احتیاج جواهر به هستی امکان است، اعراض از این وجه قابلتر و محتاجتراند، از آنکه اعراض از افعال و غیرها از جهت هستی به جواهر نیز که محل است محتاجاند، به خلاف جوهر و نیز تجدد عرض زیادت است بر جوهر که العرض لایبقی زمانین، و بنابراین معنی، حضرت حق تعالی جوهر یعنی نفس انسانی را در خلقت مقدم داشت بر عرض که عمل است و فرمود: واللّه خلقکم و ماتعملون. حقیقت- فعل اختیاری را احتیاج به واجب الوجود زیادت است از اضطراری، از آنکه اختیاری مسبوق است به خلق و قدرت و ارادت و اختیار دواعی و تحریک اعضاء بر وفق داعیۀ ارادت، و بازهر یکی از این جمله محتاجاند به ایجاد اسباب و علل بی حصر که آن جمله منتهی میشود به اضطرار ،به خلاف اضطراری که مجرد ایجاد است، و چون مختار در اختیار مضطراست، اختیار عین اضطرار بود: ما کان لهم الخیرة. قاعدة- تعلق فعل که امر نسبی است به ظاهر عین تعلقی است که به مظهر دارد و هر دو جهت اگرچه اول حقیقی است و دوم مجازی در حد اعتباراند و باز در هر دو نسبت از حیثیت وحدت کلیت واحدیت جمع حقیقی دیگر است، و در کلام مجید یک فعل را به هر سه جهت نسبت فرماید اما نسبت با حق تعالی ظاهر چنانکه: اللّه یتوفی الانفس و نسبت با خلق: قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل الآیة و اعتبار هر دو نسبت باهم: وقاتلوهم یعذبهم اللّه بایدیکم. از آنکه تعذیب عین فعل است و هم چنان اعتبار نسبت حق ظاهر در مثل: و علمک مالم تکن تعلم و در مثل: ولوشئنا لآتینا کل هداها، وقل کل من عنداللّه وزینالهم اعمالهم و اعتبار نسبت مظهر در مثل: و علمه شدید القوی و مثل: ولکن کانوا انفسهم یظلمون و مثل: جزاء بما کانوا یعملون و مثل: و ما اصابک من سیئة فمن نفسک وزین لهم الشیطان اعمالهم و اعتبار هر دو نسبت در مثل: ان الذین یبایعونک انما یبایعون اللّه، قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونی یحببکم اللّه و ما رمیت اذ رمیت ولکن اللّه رمی. و این مقام خاص مظهر محمدی (ص) است و مسما است به مقام محمود: عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا. حقیقت- تحقیق این مقام مسبوق است به بقای بعدالفنا که جبر و قدر به هم مجتمع نگردد. هر کدام آیت که مشتمل است بر جبر محض و عدم تأثیر به استقلال، اشارت بود به مقام فنای محض چنانکه: وما انت بهادی العمی عن ضلالتهم و ما انت بمسمع من فی القبوران انت الانذیر، و انک لاتهدی من احببت فلعلک باخع نفسک علی آثارهم. و هر کدام که مشتمل است بر امر به ارسال و تکمیل نفوس چنانکه: وانذر، و قل واتبع وادع، واقبل اشارت بود به بقای محض. و هر کدام که مشتمل است بر حرکت بعد از سکون و کشف بعد از ستر و علم بعد از جهل و غنای بعد از فقر و هدایت بعد از ضلالت اشارت بود به احدیت جمع چنانکه: یاایها المدثر قم فانذر، و: یاایهاالمزمل قم اللیل و: انما انابشر مثلکم یوحی الی والم یجدک یتیما فآوی، ووجدک ضالافهدی و ووجدک عائلا فاغنی. حقیقت- آن چنانکه توحید میان تشبیه و تنزیه است یعنی اثبات صفات حقیقی و نفی صفات سلبی که: لیس کمثله شیئی و هو السمیع البصیر اعلی مراتب انسانیت یعنی مقام محمدی میان نفی و اثبات است، یعنی بقای بعد الفناء که: فاستقم کما امرت، و بین المشرق و المغرب قبلتی، و ایمان میان نفی و اثبات: واتبع ما اوحی الیک من ربک لااله الا هو و اعرض عن المشرکین، و اعتقاد میان جبر و اختیار که: ما اصابک من حسنة فمن اللّه و ما اصابک من سیئة فمن نفسک قل کل من عنداللّه. و احکام و اخلاق و اعمال میان افراط و تفریط که دین قویم وصراط مستقیم است که: ما کان ابراهیم یهودیا ولانصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما. از آنکه حامل وحدانیت و مظهر وجوداعتدال وحسن است که به بعضی از آن اشارت کرده شد: ان هذاالقرآن یهدی للتی هی اقوم، و ان هذاصراطی مستقیما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. خاتمة- در ترتیب سلوک توحید، چون نخست تعین وجود یعنی در تنزل، حضرت علم است آنگه قدرت، آنگه ارادت، و مظهر انسانی نخست بعد از کلی حقیقی اول وجود مییابد یعنی تعین جزوی در صورت نطفه تا درجۀ عظمی و لحمی، آنگه حیات که مبداء آگاهی و علم است، آنگاه قدرت یعنی قوت حرکت و بطش، آنگه قوت ارادت تمیز ضار و نافع، و اختیار نافع و کراهت ضار در رفع تعین یعنی عروج بر عکس آن بود. پس به حسب اختیار مجازی در حقیقی از او مرتفع شود به رضا که ضد آن است و باب اللّه اعظم است موصوف گردد: ورضوان من اللّه اکبر، و ما کان مؤمن ولامؤمنة اذا قضی اللّه ورسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم. آنگه قدرت جبری در قدرت اختیاری از او برخیزد و به توکل متصف شود که: وعلی اللّه فتوکلوا ان کنتم مؤمنین. آنگه رفع صور علم جزوی در علک کلی به تسلیم: ویسلموا تسلیما. آنگه تعین عدمی وجود مرتفع شود به فناء در توحید: انک میت و انهم میتون و فوق کل ذی علم علیم، حتی یقتل الرجل فی سبیل اللّه. آنگاه اتصاف است به بقای بعد الفناء: و من یتوکل علی اللّه فهو حسبه، که به وجود حقیقی بی عدم که: لایذوقون فیهاالموت الاالموتة الاولی و علم بی جهل: وعلمناه من لدنا علما و قدرت بی عجز و ارادت بی جبر که: لهم فیها ما یشاءون موصوف گردد. و اینجا بود که: فبی یبصر و بی ینطق و بی یسمع را سزاوار آید، بل که: اطعنی اجعلک مثلی و لیس کمثلی، و ختم این مرتبه به مقام محمدی (ص) است که نقطۀ منتها به مبدأ پیوندد: ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی للّه رب العالمین لاشریک له، ان الذین فرض علیک القرآن لرادک الی معاد، کما بداکم تعودون. محمود شبستری