محمود شبستری
فصل پنجم
بخش ۶ - حکایت: کودکی دید عکس خود در آب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کودکی دید عکس خود در آب زان بترسید و بانگ زد کای باب در خُم ماست کودکی پنهان که من از خوف او شدم لرزان پدر پیر در زمان بدوید وندر آن خُم ز ابلهی نگرید صورت عکس خویش دید در آن گفتش ای پیر از که ای پنهان؟ در خُمی رفتهای به ریش سفید کودکی را همی کنی نومید تا ز بیم تو آب مینخورد با تو آبش به حلق چون گذرد؟ باری این داد و داوری بنگر عقل فرزند بین و ریش پدر زین قبیل است کار نادانی تو خود از عکس خود هراسانی سگ دیوانه هرکه را بگزید عکس سگ اندر آب صافی دید تشنه گردد ز آب مینخورد زانکه عمداً به آب در نگرد نفس امّاره بین که در توحید که ز دست تو هیچکس نرهید اندر آب لطیف خلق زَبَد مینبینی مگر که صورت خود آب در نفس خود چو باشد پاک گر تو سگ بینی اندر آب چه باک هم تو گشتی از آن نظر مذموم مانده از رحمت خدا محروم هر که را حق به لطف بنوازد صحن دلها مقام او سازد وانکه شد از جوار او مطرود از در دل همی شود مردود محمود شبستری