محمود شبستری
فصل سوم
بخش ۶ - حکایت: دید بابا حسن ز رنج وفات
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دید بابا حسن ز رنج وفات عامیی اوفتاده در سکرات گفت بیچاره را نخستین بار جان سپاری است زان شدهست افگار جان به جانان سپار تا برهی ورنه جان هم به جان کَنِش بدهی جان برآورد در دمی صد بار هر که یک دم شدست محرم یار چون ورا درنیافتند عقول کی زند دم ز اتحاد و حلول اتحاد و حلول خود همه جای ممتنع دان نه خاص خلق و خدای زانک زیشان اگر یکی نبود هستی ونیستی یکی نشود ور بود باقی اتحاد کجاست چونکه هر دو هنوز خود برجاست حق و باطل بهم نیامیزد سایه از آفتاب بگریزد مینماید در آب صورت خور لیکن آن دیگر است و این دیگر محمود شبستری