صغیر اصفهانی
مثنوی ها
شمارهٔ ۴۲ - احمد و محمود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دخترکی سن دهش ناتمام ناشده در خانهٔ شویش مقام بود یکی روز به طی طریق کش گذر افتاد بچاهی عمیق کرد در آن چاه نگاه و نشست موی کنان زد بسر و روی دست اشگ همی ریخت چو ابر بهار ناله همی زد ز درون رعدوار زمزمه سر کرد بصوت حزین گفت در آن زمزمه هر دم چنین آه دو نو باوهٔ مفقود من وا اسفا احمد و محمود من گفت کسی دخترک اینحال چیست گو که بود احمد و محمود کیست گفت مرا درنظر آید که شوی چونکه مرا گیرد و آرد بکوی نخل وجودم بشود بار ور زایم از آن شوی دو زیبا پسر بوسه زنم بر رخ گلفا مشان احمد و محمود نهم نامشان افترشان روزی از این سوی راه هر دو در افتند ز غفلت بچاه من شوم آگاه و در این سرزمین آیم و اینگونه بر آرم حنین جان من آن دختر شوریده حال نفس من و تست بگاه مثال احمد و محمود هم آمال ماست کان غم و اندوه مه و سال ماست ما شده را خون ندم می خوریم ناشده را بیهده غم می خوریم حال ندانیم و ز خود غافلیم غمزدهٔ ماضی و مستقبلیم مردم دانا نه چو ما غافلند فارغ از اندیشهٔ بی حاصلند بی خیر از گردش مانده اند و سال ماضی و مستقبلشان هست حال هم تو صغیر از پی آن حال باش فارغ از اندوه مه و سال باش صغیر اصفهانی