صغیر اصفهانی
مثنوی ها
شمارهٔ ۲۰ - سخت و سست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سخت گرانی به درختی نشست سست بدآن شاخ و بهم درشکست چونکه بدان شاخ شکست اوفتاد مرد از آن اوج به پشت اوفتاد خورد شد اندر تن وی استخوان بانگ بر آورد و خروش و فغان مرد حکیمی به وی آندم گذشت واقعه پرسید و خبر دار گشت گفت چه نالی که همینت سزاست همچو توئی در خور این ابتلاست می نتوان داشتن آخر نگاه پارهٔ کوهی بسر پر کاه فهم نکردی شکند شاخ سست نیست بر این شاخ نشستن درست آن بشکستی تو ز بار گران هم ز تو بشکست قضا استخوان راستی از گفتهٔ مرد حکیم پند توان یافت چو در یتیم ای که به دوش ضعفا در جهان می نهی از خویش تو بار گران گفتمت آمادهٔ آفات باش منتظر حکم مکافات باش گر نه ترحم تو به ایشان کنی در حق خود بایدت احسان کنی بار کشت جان بره ار بسپرد بار تو را گو که بمنزل برد حال که بار تو کشد او به دوش این همه آخر به گرانی مکوش بیهده گوئی نبود این مقال یاوه سرائی نبود این مثال قصد صغیر ار ز تو پرسید کس گو غرضش خدمت نوع است و بس صغیر اصفهانی