صابر همدانی
غزل ها
شمارهٔ ۴۰: تا شد سرم ز آتش سودا گرم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا شد سرم ز آتش سودا گرم همواره باشدم دم گویا گرم آنسر، که شور عشق و جنون دارد کی می شود ز نشأه ی دنیا گرم؟ تا از شراب عشق توان شد مست سر را مکن ز نشئه ی صهبا گرم آخر فسرده میشود و تاریک آندل که شد بساغر و مینا گرم در حسن خلق و خدمت نیکان کوش تا باشدت ز خون، رک و اعضا گرم افسرده ات کند سخن نادان دل را کن از مصاحب دانا گرم فرصت اگر چه بهر چه تماشا نیست کرد این جهان سرت بتماشا گرم زین زندگی اگر نشدم دلسرد پشتم بود ز همت والا گرم فردا که حسن گل چمن آرا شد گردد بنغمه بلبل شیدا گرم توصیف زلف پرشکنت کردم گردید بزم ما شب یلدا گرم (صابر) بخانقاه طلب عمری است هستیم از محبت مولا گرم صابر همدانی