ایرج میرزا
غزل ها
شمارهٔ ۱۳: ز یاران آن قَدر بد دیدهام کز یار میترسم - به بیکاری چنان خو کردهام کز کار میترسم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز یاران آن قَدر بد دیده ام کز یار می ترسم به بیکاری چنان خو کرده ام کز کار می ترسم شاپویی ها خطرناکند و ترسیدن از آن واجب ولی با این خطرناکی من از دستار می ترسم نه از مار و نه از کژدم نه زین پیمان شکن مردم از آن شاهنشهِ بی دینِ خلق آزار می ترسم نمی ترسم نه از مار و نه از شیطان نه از جادو غم خود را به یک سو هشته از غمخوار می ترسم چو بی اصرار کار از دست مردم برنمی آید چه کار آید ز دست من که از اصرار می ترسم فراوان گفتنی ها هست و باید گفتنش امّا چه سازم دور دور دیگرست از دار می ترسم ایرج میرزا