ایرج میرزا
غزل ها
شمارهٔ ۶: نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد - که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد امیرِ مملکتِ حُسن با چنان حشمت چه خواب دید که سر وقتِ این فقیر آمد چو دید از غمِ هجرانش سخت دلگیرم به دلنوازیِ این پیرِ گوشه گیر آمد نمانده بود مرا طاقتِ جدایی او به موقع آمد و نیک آمد و هُژیر آمد نکرده جنگ اسیرم نموده بود به خویش کنون به سرکشیِ موقفِ اسیر آمد شکایتِ شبِ هجران به او نباید کرد که خود ز دردِ دلِ عاشقان خبیر آمد چه زور بود که بر پیکرِ علیل رسید چه نور بود که در دیدۀ ضریر آمد کنون که آمده تا نصف شب نگاهش دار ز دست زود مده دامنش که دیر آمد ایرج میرزا