وفایی مهابادی
قصیده ها
شمارهٔ ۵: ندانم با وفاداران جفا کاری چرا کردی؟ - چه نیکی از جفا دیدی که بر جای وفا کردی؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندانم با وفاداران جفا کاری چرا کردی؟ چه نیکی از جفا دیدی که بر جای وفا کردی؟ مگر ابروت بنمودت ره و رسم کمان بازی مگر آن غمزه فرمودت که خون ها بی بها کردی که گفتت عندلیبی را ز باغ گل برون فرما؟ که فرمودت غرابی را در ایوان هما کردی؟ به حرف دشمنان فتوای خون ما چرا دادی به قول مدعی قصد دل ما را چرا کردی؟ سگ کوی تو بودم پای دل بستی بر آن گیسو به جان صید حرم بودم گرفتار بلا کردی چو در عشق زنخدان تو لنگر بست جان من چه بنویسم جفاهایی کز آن زلف دو تا کردی وفا این بود کاندر کشتی [مواج زلفانت] درین گردابه شیدا مشربی را ناخدا کردی به دام زلف و تیرش زد به تیغ غمزه صید دل گرفتی خستی و بستی و جستی پس رها کردی نمی شد دل گرفتار تو، داد از دست مژگانت در آن محراب ابرو هر چه کردی از دعا کردی ز تاب آفتاب چشم من سیماب خیز آمد مگر چشم مرا تعلیم علم سیمیا کردی به مژگانم خستی به چشمانم دوا گفتی نه زخمم را به هم بستی، نه دردم را دوا کردی شکستی قلب ما گفتی، درستت می دهم دیدم نه حکم مومیا دادی، نه کاری کیمیا کردی به قامت جلوه دادی ریختی خون «وفایی» را پی یک قطره خون بنگر قیامت را رها کردی وفایی مهابادی