صفی علیشاه
بحر الحقایق
بخش ۴۹۴ - ورود الفکر علیالقلب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود فکر تو از وجهی عبارت کزان بر نفس قدسی شد اشارت تو گو باد بهشت است آن که آسان بقلب آید بوجهی همچو انسان هم اینسان شد مجسم بهر مریم که او را آدمی پنداشت فافهم گر این فکر آیدت میدان غنیمت مگر بردی ز میدان گوی دولت چو این باشد خود آثار قبولش تو را نبود وصولی بیحصولش رسد وقتی گرت مهمانی از غیب گرامی دارو از ریبش مجوعیب حبیب حق بود اینگونه مهمان که همراه آورد نعمت فراوان خوشا وقتش که با وقت خوش یافت دو صد گفتار از آن لعل خمش یافت شبان تیره با او بی لب و کام سخن گفت و شنید و یافت آرام گرش جستی و گفت او با تو رازی بپوش آنرا که باشد امتیازی گرفتاران صورت رامنه عیب مدارش گر چه بر ظن است و بر ریب مزن بر قشریان خام تسخر که داری تو خزف ما راست گوهر خزف هم اندرین مخزن بکار است بجای خود بسی کامل عیار است بخلقان بین بلطف و رفق و حرمت نه با خود بینی و عجب و منیت ببین هر چیزی اندر جای خود نیک بهر دوری تو خود را دار نزدیک یقینت چون شود کامل بتوحید مزن طعنه باهل ظن و تقلید که هر کس را بود نوعی عبادت یکی از عشق و آن دیگر ز عادت چو تکوینی و توظیفی است طاعات نماید هر دو را صوفی مراعات بجای خویش هر یک را بجا آر که هر یک را بجا دیدند اخیار صفی علیشاه