صفی علیشاه
بحر الحقایق
بخش ۴۴۵ - النفس و مرا تبها و شئوناتها و علاماتها و دقایق حالاتها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تو را نفس از شناسی بس شریفست بخاری جوهری پاک و لطیف است حیات و حس و قوت راست حامل برفتار ارادی باز شامل حکیمان جمله وجدانیش دانند در انسان روح حیوانیش دانند میان قلب و جسم عنصری او بود خود واسطه گر پی بری او ز قلبت فیلسوف از سر سابق بنفس ناطقه گردید ناطق بیان نفس اندر آیه نور اگر داری تذکر گشت مذکور شئونش در معانی مختلف شد بهر جائی بوصفی متصف شد گهی اماره گه لوامه گردید دگرهم ملهمه شد بی زتردید دگر شد در مقامی مطمئنه دگر راضیه دور از هر مظنه رجوع جمله بر معنای واحد شد ار چه مختلف باشد موارد بهر جائیست او را خاصه اسمی ظهورش هر کجا نوعی و قسمی شناسایی او بر جمله واجب بود و این معرفت اصل است و غالب هر آن نشاخت نفس خویشتن را شناسد هم نه رب ذوالمنن را تعلق نفس را حق بر بدن داد بتدبیر بدن تا نفس تن داد نبود از آن تعلق کی مجرد شدی در ظلمت هیکل مقید بود تامیل او سوی طبیعت و را اماره گویند اهل وحدت بشهوات و بلذاتست امرش حواس و حس و اعضا مست خمرش کشد مر قلب را از اوج علوی بدنیا و جهات دون سفلی پس او مأوای اقسام شرور است محل و منبع ذنب و قصور است خلاف میل او پس فرض عیش است که بر جلب مرادش شور و شین است جهاد نفس امری بس عظیم است هر آن جوید نبردش را همیم است در این میدان نیاید جز شجاعی بترک میل او جوید دفاعی بباید حیدری با ذوالفقارش که قهراً گیرد از کف اختیارش حریفش غیر حیدر پیشه نیست کش از دریای خصم اندیشه نیست جهاد نفس و ترکش در مرادات بود آن اصل خیرات و عبادات گرت باشد بحال نفس سیری گذارد او کجا طاعت و خیری میان عبدو و رب اعظم حجاب اوست تو را اسباب هجران و عذاب اوست صفی علیشاه