صفی علیشاه
غزل ها
شمارهٔ ۵۲: امروز نیامد به من از دوست بریدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امروز نیامد به من از دوست بریدی ناورد از آن لعل دلاویز نویدی هر روز پیامش سوی رندان سحر خیز پس زودتر از قافله صبح رسیدی ای پیک صباگو بوی از خاک نشینان با همچو غزال از چه بیکبار کشیدی گفتی که دم آخرم آئی توببالین باز آی که دیگر ببقا نیست امیدی تا بر ننشیند بضمیر تو غباری پیشت نفس آهسته کشیدیم و تو دیدی خون گشته دل از طره مشکین تو مانا بین اشک من ار نافه نابسته شنیدی پیش گل رؤیت بز دار لاف شکفتن چون باد سحر گه دهن غنچه دریدی بایست که از خون شهیدان کند امساک آن شیخ که شوید دهن از ذکر نبیدی شد کهنه صفی دلق ببازار خرابات یک بار در آور زپی رهن جدیدی صفی علیشاه